"پیراهن"

 

هر شب نسیم تشنه ی کوی تو می شوم


حیران ترین مسافر موی تو می شوم


پر ماجرا ترین شب عالم نگاه توست


صعب العبور! حادثه جوی تو می شوم


پیراهن معطر خود را حلال کن!


کنعان ترین قلمرو بوی تو می شوم


شیرینی حضور تو سهم غریبه هاست


نامرد! من که دختر عموی تو می شوم


... این بار هم صدای مرا سر به نیست کن


مثل همیشه رازِ مگوی تو می شوم


ایمان طرفه



 







 

"اشتیاق"

 

برخود ببال- گندم من!- اینک آدمت


آری، کسی که ریشه دوانید در غمت


بر خود ببال! هر چه گناه است کرده ام


تا لایق مقام شوم در جهنمت


دارویم از نگاه تو یک خوشه گندم است


مگذار بیش از این بکشد درد آدمت


آیا از آن نجابت مغرور می شود


یک لحظه بگذری و بخوانیم همدمت؟


هرگز مرا به دیده ی بودن ندیده ای


کی می شود حدوث بیابم در عالمت؟


ای زمهریر داغ! مرا گیج کرده است


- چیزی میان آتش و یخ- چشم مبهمت


هر چند پیش تو، تنی ام از هزار تن


اما بدان به سبک خودم دوست دارمت


ایمان تو هوای بهشت از سرم پراند


تا لایق مقام شوم در جهنمت


ایمان طرفه