اهلابک یاشهرالله





"اسیر شب"

 

زرنگ بود و به تقویم ها کلک زده بود


دلش برای رسیدن به جاده لک زده بود


نرفته بود به سبزی هنوز پشت لبش


شناسنامه اش اما کمی کلک زده بود!


به بستن گره عادت نداشت پوتینش


همیشه پای برهنه الک دولک زده بود


به جای پوتین یک روز پای او جاماند


و گرگی آمده و شیر را فلک زده بود


چه سالهای بلندی که پشت نرده ی شب


به زخم های رفیعش زمین نمک زده بود


اسیر شب شدن از کوه، تپه می سازد


به تار و پود جوانیش رنگ شک زده بود


رسید صبح رهایی، رسید شیرجوان


جوان نبود و زمان بر سرش کپک زده بود


کسی که از خود او بیست سال پیرتر است


شناسنامه اش این بار هم کلک زده بود


ایمان طرفه