ناگفته ها


غزلسوگی به خلیل عمرانی


ناگفته ها


می گویم از تو گرچه ضریب خطر شوم


وقت "تقیه" نیست،اسیر سپر شوم؟!


دشمن نخواست محو "ابوذرشدن" شوی*


من هم نخواستم  کپکی مستمر شوم


ناگفته هات ، بند لبم را گشوده اند


آماده ام که منبع صدها خبر شوم


با درد صادقانه ات آموختی چه طور


از مکر شاعران دورو برحذر شوم


دستی به ساعت "صله" ، دستی به خنجرند


نامی نمی برم؛ نکند موج شر شوم!


برخیز!  "علی"  هنوز نیازش  "ابوذر"  است


حالا برادرم! نگران پدر شوم؟


من کوچکم برای خلیلانه سوختن


من کوچکم که بی تو خلیلی دگر شوم


...پایان گرفته ساکتی و سربه راهی ام


باید از این به بعد ،کمی دردسر شوم!


ایمان طرفه


 

*برگرفته از غزلی از خلیل عمرانی


تشنگی





تشنگی


پا به پای التهاب  دیده خسته و پرآب


کوچ می کنم زخواب  تا ستیغ آفتاب


آه مردم از درنگ  دل گرفته  سینه تنگ


دست بسته  پای لنگ  کی رسم  به آن رکاب


دل شکسته  در عبور رهسپار شهر نور


تا کرانه های دور جاده ها پر اضطراب


عشق را روانه ام  عشق دام ودانه ام


تشنگی نشانه ام  کاش جرعه ای از آب


دل از آشیانه جست  روی بام او نشست


او که می دهد به مست جرعه جرعه التهاب


...شعر من که شعر نیست  حرف های بی کسی است


روی دشت چون خسی است  روی آب چون حباب


ایمان طرفه