دعا

 

غروب می رسد از راه و من زمینگیرم


مرا صدا بزن ای نور اگر نه می میرم


هزار قافله دل از کنار من کوچید


و من مسافر ابن السبیل تقدیرم


از آن که بی تو شبی می روم هراسانم


از آن که فاجعه خواهد نوشت تفسیرم


تویی همیشه بهاری، همیشه سبز و جوان


من از تولد این جسم تا کنون پیرم


تو صبح روشن رؤیا و من شب کابوس


که چشم های تو باطل کنند تعبیرم


سحر که دامن خود را به لطف بگشاید


مرا به اسم دعا کن که سخت دلگیرم



ایمان طرفه