ناتنی

 

سلطان انجماد! سکوت سرودنی!

زیباترین شکنجه ی این قرن آهنی!

شهرغریب عقربه های غرورمند!

نصف النهار مبداء تنهایی منی

سال بلند گم شدنم را خلاصه کرد

مرداد چشم های تو و لحن بهمنی

عمری است عاشقانه گره خورده ام به درد

از لحظه ی تولد تو٬ عشق ناتنی!

بیهوده می کشم نفس این جا٬ هوای تو

ترکیب تندی از ستم و پاکدامنی

این دل مرا به عشق تو گمراه کرده است

من خون و گوشتم٬ و شما آدم آهنی

یادت هوای شعر مرا سربه نیست کرد

من... دفتری سفید... سکوتی سرودنی

شعر:ایمان طرفه

ناصادقانه

 

 

سلام عزیزان

امروز از سفر برگشتم؛یه سفر نه چندان دلخواه...

از همه ی دوستان (و غیره!)که در این مدت به این جایگاه سرزدن و بعضی هاشون نظر گذاشتن،متشکرم.

و... یه غزل:

 

ناصادقانه

در زادروز چشم تو  بنیان گذاشتند؛

روی جگر،تسلط دندان گذاشتند

پس لرزه های آمدنت را هزاربار

برخانه ی سکوت ، نگهبان گذاشتند

آنان که در برائت از قتل عمد من

ناصادقانه دست به قرآن گذاشتند

اغواکننده در برهوت نگاه تو

تصویر ابر و برکه و باران گذاشتند

شکل تو را شبیه بهشت آفریده و

عشق تورا منافی ایمان گذاشتند

ظلم است منع جسم ز درخود کشیدنت

حال آن که نام پاک تو را جان گذاشتند

آشوب و شعر و شور و عطش را کنایه وار

در زادروز چشم تو بنیان گذاشتند

شعر:ایمان طرفه