آیین

 

سلام عزیزان

مطلب این بار رو زودتر گذاشتم که هدیه ای به خودم داده باشم.آخه فردا (بیست ونه آبان) تولدمه .

 

"آیین"

 

آیین چشم های تو را طاقتم کم است

محصول ایستادگی ام قامتی خم است

بانوی ایستاده در آغوش تند باد!

مردی که پیش پای تو افتاده آدم است

این قطب شرق را که تو تأسیس کرده ای

احساس می کنم برشی از جهنم است

تیغ نجابت تو مرا تکه تکه کرد

ایمان! قبول کن که گناهی مسلّم است

تخت سفید من به تو هشدار می دهد

فردای تو به رنگ لباس محرم است

آیا به بی گناهی ات ایمان بیاورم

وقتی که ابتکار تو قتل دمادم است

روزم، شبم، دلم، نفسم، نرم گم شدند

بانوی من شریف ترین دزد عالم است

ایمان طرفه
 

 

آبروی ابلیس

 

 

 

 

آبروی ابلیس

 

ابلیس خم کرده قامت، در محضر دست هامان

روییده جای هر انگشت، بت بر سر دست هامان

از دست می بارد آتش،از حلق و چشم و سر آتش

دوزخ به پا کرده عصیان ، در محشر دست هامان

بر شانه ها اژدهایی  هفتاد سر پروراندیم

آرام خوابیده ضحاک در بستر دست هامان

هر سال چندین محرم در ما  یزیدی است برپا

چنگیز طفلی  ز قوم غارتگر دست هامان

... با آن نگاه پر از صبح  یک شب به این جا سفر کن

شاید بگنجد کمی نور  در خاور دست هامان

ما بدتر از بد  ولی تو  - ای پادشاه مسافر!-

برگرد و خوبی برویان در کشور دست هامان

ایمان طرفه