سلام
از یه شب قشنگ سرد،سلام واحترام منو بپذیرید.
همه ش نگرانم که نکنه سرما زود بره و دوباره تابستون شیش-هفت ماهه ی ما شروع بشه. همین امروزم که هوا آفتابی شد ونصف برفا رو آب کرد دلم گرفت.
************************
امروز همه ش توی خونه بودم و مشغول بازنویسی و تایپ خاطرات آقای "غلامرضا" . از بچه های خوب آبادانه. وقتی خاطراتش به دستم رسید نمی دونستم آشناست ، ولی خاطرات رو که خوندم با اسم های مانوس وآشنایی برخورد کردم ، که بعضی هاشون از دوستای خانوادگی ما بودن{خدا رحمتشون کنه}. و وقتی از بابا پرسیدم ،گفت که این آقا از دوستای قدیمی ایشون بوده. جالب بود برام که با غریبه ای برخورد کنم و برام مطلب بفرسته و بعد ببینم سال ها دوست پدرم بوده.
یکی از خاطراتی که بیشتر توجهم رو جلب کرد،درباره ی "مقداد " بود؛ همونی که تقریبا همزمان با شهادتش ، برادر من به دنیا اومد و بابا تماس گرفت و به مامان گفت:مقداد شهید شده، و دوست دارم به یاد وافتخار اون ، اسم پسرمون رو مقداد بذاریم. و همین طور هم شد.
از همین جا به آقای " غلامرضا" سلام وعرض ادب می کنم و قلم شون رو می بوسم و امیدوارم تقدیر و سپاس متواضعانه من رو بپذیرن.
************************
امشبم یکی از غزل هام رو براتون می نویسم.امیدوارم دوستانی که کتابم رو تهیه کرده ن و غزل های ناقابلم رو خوندن ، تکراری بودن شعر رو برمن ببخشن.
************************
پیراهن
هرشب ،نسیم تشنه ی کوی تو می شوم
حیران ترین مسافر موی تو می شوم
پرماجرا ترین شب عالم، نگاه توست
صعب العبور! حادثه جوی تو می شوم
پیراهن معطر خود را حلال کن!
کنعان ترین قلمرو بوی تو می شوم
شیرینی حضور تو سهم غریبه هاست
نامرد! من که دخترعموی تو می شوم
...این بار هم صدای مرا سربه نیست کن
مثل همیشه راز مگوی تو می شوم
شعر: ایمان طرفه