باعشق وتازیانه
ارباب سال های دلم! فصل بی عبور !
مرد شماره اولم ، آقای عشق پور!
سردار رازهای شکیبای سربه زیر!
اسرار سربه مهر،نه! اسرار سر به گور
سیل سؤال ها که به پاسخ نمی رسند
ارزانی تو اند به این دره ی صبور
تکلیف تیره ای است که هر شب نگاه تو
با عشق و تازیانه مرا می کند مرور
{در لهجه ات نشسته وقاری بزرگوار
در چشم ناتمام تو صد کودک شرور }
دست از رسیدنت بکش و بی مسامحه
مرگ مرا به سانحه ای وصل کن به زور
بی بوی تو کپک زدم ، انگار می رسند
با نیت زیارت من ، مردم قبور
نزدیک شد شبی که بیایی سر مزار
اشک ندامت و بغل و باقی امور....
شعر: ایمان طرفه
+ نوشته شده در پنجشنبه ۱۳۸۹/۱۰/۳۰ ساعت 1:28 توسط ايمان طرفه
|