مرد شرقی
بادام وحشی! مشک بالادست! شرق دور!
من چینی از شوقم٬ بتاز ای امپراتور!
سالار من! کشورگشایانی حقیرند٬
در محضر چشمان تو چنگیز و تیمور
جانم غرامت باشد اما در نگاه خود
با لشگر خون ریز مژگانت بکن گور
در لهجه ی پهناورت مأوا گرفته ست
ناز کنیزان مغول تا شرع نیشابور
دلتنگ دیرین صدایت شهر شعرم شد
اقبال شیرین! شور شو در قالب لاهور
ساحل! تلاطمناکی آغوشت افکند
ما را به امواج محبت های دورادور
تو شهریار کامران٬ من شهروند درد
آری٬ نمی گنجد به عقل این عشق ناجور
شعر: ایمان طرفه
+ نوشته شده در پنجشنبه ۱۳۸۹/۱۰/۳۰ ساعت 2:50 توسط ايمان طرفه
|