هرشعر می گویم ،فقط یک مشت تمجید است

در صحت اشعار من بسیار تردید است

این بار می خواهم روایت واقعی باشد

در هاله ی ابهام، شاعر رو به تهدید است

دنیا کمر خم کرده در تاریکی سنگین

زن،کوه آسا، راوی آن ظهر جاوید است

حق دارد این جا غیر زیبایی نمی بیند

زن،کهکشان سالار هفتاد ودو خورشید است

شب با تمام ریشه های وحشت انگیزش

در گردباد لهجه ی او شاخه ای بید است

پیچیده در لحنش صدای غرش حیدر

عمر علی در خطبه هایش رو به تجدید است

...می خواستم امروز شعری تازه بنویسم

این بار هم دیدم فقط یک مشت تمجید است

...در آسمان،بر نیزه،یا در تشت زرین

خورشید در هرجا که باشد باز خورشید است

شعر:ایمان طرفه