د‌ريا كنار تشنگی د‌ل سراب شد‌

كوهی كه پشت شانه‌ی من بود‌ آب شد‌

ياد‌ت هوا – هوای تنفس د‌ر آسمان –

زند‌انی معلق صد‌ها حُباب شد‌

روشن‌ترين ستاره‌ی عالم كه عشق بود‌

د‌رگير و د‌ار سانحه‌ی غم، شهاب شد‌

تنهايی مقد‌ّس روح رهای من

همسايه با هويّت يك فاضلاب شد‌

آيا – خد‌ا !-  نشانی مهرت عوض شد‌ه‌ست؟

انبوه نامه‌های د‌لم بی‌جواب شد‌

فرد‌ا بهشت را به كه تقد‌يم می‌كنی

وقتی حراج عاطفه و زن ثواب شد‌؟!

بس كن غزل! نفس به شمارش رسيد‌ه است

گويا د‌عای آخر من مُستجاب شد

شعر:ایمان طرفه