سلام عزیزان

چندشبه که فرصت نمی شه بیام خدمتتون.خوشبختانه توفیق اجباری پرستاری از مادربزرگ٬نصیبم شده.البته من تنها نیستم ولی شب ها شیفت منه!

نگه داری از "ماماعلی" برای این سخته که اون از خودش توقع شادابی یه زن چهل ساله رو داره و اصلا به خاطرش نمی مونه که هشتاد سالشه.برای همین انتظار داره پادرد نداشته باشه٬غذایی که بچه ها وجوون ها می خورن بخوره ولذت ببره٬ روزی دست کم یکی-دو بار بره بیرون٬مسافرت هاش هر یکی -دو روز تکرار بشه٬و.... و بار همه ی این خواسته ها روی دوش ماست.

همین حالاهم بالای سرم داره بهونه می گیره و می گه:بسچ!

از خدا می خوام حالا که این توفیق رو نصیب ما کرده٬کمکمون هم بکنه که خوب از عهده ی این کار بربیایم و خود اون ازمون راضی باشه.

یه دعای خیلی بزرگ دیگه هم دارم ٬و اون این که توی جوونی بمیرم٬قبل از این که زمین گیر بشم یا باری روی دوش کسی باشم.الهی آمین.

راستی امشب شب ۲۸صفر٬شهادت حضرت رسول و امام حسن مجتبی است.این شب رو به همه تسلیت می گم و توفیق دوست داری این عزیزان رو برای همه خواستارم.