سلام دوستان

نوشتن مطلب جدید

ـ که قبلا تند وتند (!) صورت می گرفت ـ  این روزها 

به دلایل مختلف موجه و ناموجه به تأخیر می افته.

به هرحال خوش حالم که دوباره اومدم پیش تون.

مخصوصا که امروز دچار یک خرسندی ویژه هم هستم و اون این که

صبح ،کارنامه ی کلاس پنجم ضحی رو گرفتم. ضحی مثل چهارسال

گذشته معدلش بیست شد و جواب زحمت های منو داد.

البته شاید به نظر برسه توی دبستان کسب معدل بیست ،کار

آسونی باشه، ولی  ... به هرحال از خدا و ضحی ممنونم که

امروز منو خوش حال کردن.

ان شاء الله  ضحی به مقطع راهنمایی می ره

اما من  بیشتر از اون که احساس کنم دخترم بزرگ شده،

حس می کنم وارد مرحله جدید (و البته خطیر) ی از مادرانگی م

شده م. و از خدای مهربون و غیوری که هیچ وقت منو

تنها نگذاشته می خوام این بار هم مثل همیشه

همین نزدیکی ها باشه و ....

 

 

 الهه

برگرد و آسمان مرا زیر پر بگیر

 

مغرور و با شکوه،خودت را  ز سر بگیر

 

بانوی نور! الهه ی خورشیدهای دور!

 

گاهی ز حال شب زدگان هم خبر بگیر

 

غم را بدون واهمه خلع سلاح کن

 

از غصه بی مسامحه تیغ و سپر بگیر

 

کوهی بساز از دل آن ها که عاشق اند

 

فرمانروا ! غرامت از این بیشتر بگیر

 

بنشین و شاعرانه  دلم را مرور کن

 

برخیز و فاتحانه کمی شور و شر بگیر

 

ای کاش با تو – با همه دنیا – عجین شوم

 

گهگاه آرزوی مرا در نظر بگیر

 

ایمان طرفه

 

 

نامه ۱ 

سلام خدمت آقای عشق...حال شما؟

 

چگونه می گذرد روز و ماه و سال شما؟

 

اگر(به شوخی) جویای حال من هستید

 

ملال نیست مرا جز غم وصال شما

 

فقط شکسته ام و ذره ای دلم خون است

 

فقط خمیده ام  - آری – شبیه دال شما

 

کمی هم آتش سرخی نشسته در چشمم

 

چرا نمی رسد احساس سرد و کال شما؟!

 

... جواب نامه ی این بار هم دوتا لبخند

 

و یک سکوت قشنگ از نگاه لال شما

 

سرت شلوغ ... مزاحم نمی شوم دیگر

 

دلم شکسته ، نمی خواهمش وبال شما

 

شما چه ساکت و مغرور مانده ای بی من

 

و من که هر نفسم همدم خیال شما

 

ایمان طرفه