رودخانه - موافق
رودخانه
کویر ساکت من رو به رود می خندید
به عشق -این جریان کبود- می خندید
از آن شبی که افق را به زیر سلطه گرفت
فرازمند به خط فرود می خندید
سپرده بود شتربان مرا عذاب کند
و صالحانه به اهل ثمود می خندید
به بی گناهی من شهر حکم صادر کرد
به دادگاه و وکیل و شهود می خندید
نشسته بود و تقلای خشکسالی را
که روح خیس مرا می ربود،می خندید
کویر – ساکت و فاتح – بدون جنگ وگریز
به رودخانه که دیگر نبود،می خندید
ایمان طرفه
موافق
ای سهم آتشین من از روضه ی بهشت!
پروردگار داغ تو را با گلم سرشت
در من غرور و عشق تو بر پا نموده اند
یک شعبه از جهنم و یک شعبه از بهشت
شک می کنم به حکمت این درد پر سئوال
تو خوب و بی بدیل شوی من سیاه و زشت
پروردگار تا نظرش را عوض کند
گم می شود سیاهه ای از لوح سر نوشت
تا منتشر شود نفست در دعای من
نام تو را ضمیمه ی اسماء خود نوشت
با ساز و کار عشق موافق نبود اگر
با نام تو بَنام نمی کرد خشت خشت
افسوس دیر آمدی و دوزخی شدم
ای سهم آتشین من از روضه ی بهشت
ایمان طرفه