"بی نام"

 

طوفان! مرا ز ریشه بکَن، ناپدید کن

با من هر آن چه از در خشمت رسید، کن

خصمانه درنورد  تمامیت مرا

در نقشه ی زمان و مکان، ناپدید کن

از من بگیر آن چه مرا شکل می دهد

سلول های نام مرا نا امید کن

قربانی تو حاضر و این تیغ و این گلو

با ابروی هلالی ات اعلام عید کن

صد سال در مُحرم چشمت گریستم

اما گلایه نیست، مرا هم یزید کن!

سردار من، امیر ستمگر! دل مرا

بی پرده در رکاب برائت شهید کن

شاعر تمام شد، غزل اما هنوز نه

ای عشق! فکر شاعرکانی جدید کن

من لحظه لحظه لحظه تو را یاد کرده ام

هر چند قرن، صحبتی از این فقید کن!

 

ایمان طرفه