امیر - شهربلند
"امیر"
همیشه ساکن ما طی سالیان مدید!
امیر! فاتح دیرین قلعه های جدید!
شکوه شعله ورت شاه آسمان ابد
که روشن است هنوز از گذشته های بعید
بهشت و دوزخی از نو بنا شدند انگار
به پای منبر قانون گذار بیم و امید
از آفرینش آدم، سپرد دست خدا
به ذوالفقار جدا کردن سیاه و سپید
اگر نبود خط ذوالفقار، گم می شد
سر بریده ی تاریخ در صدای یزید
پناهگاه جهان شد حضور مرتفعت
- که خاک پست سزاوار سیل های شدید-
هماره تابش خود را به ما سخاوت کن
که تشنه ایم به نوری همیشه گرم و جدید
ایمان طرفه
"شهر بلند"
مرا برد محراب پیشانی ات
به شهر بلند مسلمانی ات
گره در گره، آسمان گُر گرفت
ز صبح پریشان پیشانی ات
لب از لب که وا می کنی می وزد
نسیم غریب غزلرانی ات
بگو حال ما را رعایت کند
صبورانه، لبخند طوفانی ات
... و امشب دلم سیر دلتنگ تو ست
و دلتنگ صبح جمارانی ات
خدا آمد و تکه ابری کشید
به چشمان گرم بهارانی ات
چه رازی است در بهمن پر بهار
و خرداد خیس زمستانی ات؟
کنار خدایی، دعا کن مرا
سر سجده ساران بارانی ات
ایمان طرفه