توشاعری
توشاعری
غزل که می رسد وعاشقانه می خوانم
بلند می شود عطرتو از گریبانم
تو شاعری که مرا فاش می کنی هرشب
-مرا که پشت غزل های کهنه پنهانم-
مرا که ساده وتکراری ام شناخته ای
به سفره ی دل خود کن شبی تو مهمانم
پر از سکوت وغرور و اشاره و رمزی
خودت بگو چه بگویم ز تو...نمی دانم
هزار مرتبه عشق تو برملایم کرد
به آبروی دلم رحم کن ،بمیرانم!
"چو بید بر سر ایمان خویش می لرزم"
ولی نخواه بگویم :کمی پشیمانم
شعر:ایمان طرفه
آقای حافظ! مصراع یکی مونده به آخر به نظرتون آشنا میاد؟ بله،با اجازه ازغزلای خودتون برداشتم.ممنون ، و لطف عالی زیاد!
+ نوشته شده در شنبه ۱۳۸۹/۱۰/۲۵ ساعت 2:54 توسط ايمان طرفه
|