توشاعری

غزل که می رسد وعاشقانه می خوانم

بلند می شود عطرتو از گریبانم

تو شاعری که مرا فاش می کنی هرشب

-مرا که پشت غزل های کهنه پنهانم-

مرا که ساده وتکراری ام شناخته ای

به سفره ی دل خود کن شبی تو مهمانم

پر از سکوت وغرور و اشاره و رمزی

خودت بگو چه بگویم ز تو...نمی دانم

هزار مرتبه عشق تو برملایم کرد

به آبروی دلم رحم کن ،بمیرانم!

"چو بید بر سر ایمان خویش می لرزم"  

ولی نخواه بگویم :کمی پشیمانم

شعر:ایمان طرفه

 

آقای حافظ! مصراع یکی مونده به آخر به نظرتون آشنا میاد؟ بله،با اجازه ازغزلای خودتون برداشتم.ممنون ، و لطف عالی زیاد!