خریدار


هرگز نشد بدانمت ای عشق ناشناس!

بشناسمت چگونه ؟ که هردم به یک لباس

من با کدام واژه خطابت کنم ؟ که تو

چیزی میان آتش و یخ، شادی و هراس

آتش بگویمت؟ نه، تو بسیار گرم تر

سردی شبیه یخ؟ نه، مثالی است بی اساس

شیرازه ی تمام لغت نامه ها گسست

پیدا نشد معادل نام تو ، ناشناس!

هر روز غصه می خوردَم، آه می کُشد

هر لحظه ام به یاد تو ، اما تو ناسپاس

من با تمام خویش خریدارتم، ولی

هم پای هم ندیده کسی عشق و اسکناس

گرچه حرام شد غزل امشب به پای تو

آزاد شد ز بغض، گلو، درد را سپاس

ایمان طرفه