دروازه ها
"دروازه ها"
با اقتدار و شوکت و شمشیر می رسد
خشمی که از میان اساطیر می رسد
جنگیده بازمانه و با دست سرنوشت
حتی اگر مخالف تقدیر... می رسد
تا عشق باستانی خود را رها کند
حق مسّلمی که به او دیر می رسد
تالار را سئوال و هیاهو گرفته است
تا یک عروس خسته و دلگیر می رسد
مردم برای آمدنش دست می زنند
او در سکوت و حسرت و زنجیر می رسد
ساعت به سرعت از جهت یأس می دود
دارد زمان به لحظه ی تأخیر می رسد
دروازه ها به سمت افق باز می شوند
یک مرد از میان اساطیر می رسد
رؤیای چهار فصل زنی رو به روی اوست
خوابی که عاشقانه به تعبیر می رسد
ایمان طرفه
+ نوشته شده در سه شنبه ۱۳۹۲/۰۱/۲۷ ساعت 23:48 توسط ايمان طرفه
|