کمی خنک تر از جهنم - ارتفاع بی سر
در سوک آفتاب نگاهت ، فرشتگان
هر بامداد سینه ی خورشید می درند
"کمی خنک تر از جهنم"
مُبَدلم نما به عاشق، به برترین نژاد آدم
ببر مرا به سرزمینی که تکه ای از آسمان است
نه تکه ای از آسمان، نه! تمام تار وپود عالم
بهشت پا برهنه آمد به سوی مرد عاشقی که
زمین میان چشم هایش، کمی خنک تر از جهنم
شروع کن مرا از اول، از آدمی که سیب را دید
وسیب را نچیده برگشت، وگفت: عشق! خیر
مقدم!
است
خدا! تولدت مبارک، دوباره در ده محرم
ایمان طرفه
"ارتفاع بی سر"
تشییع کردیم خود را در ظهر داغی مکّدر
تشییع کردیم خود را تا بارگاهت، کبوتر!
عصیان سرخ شکنجه، برجانت افکند پنجه
ما را بپران به اوجت، ای ارتفاع تو بی سر
ته مانده های صبوری، ماندند و آهی بلوری
وقتی به آتش رساندت، غمبوسه ی سرخ خنجر
شش بار مهتاب لغزید، در پای چشم تو خندید
یک بار دیگر بخندان، ای آفتاب مکرر
آن لحظه عالم کدر شد، تا آسمان منتشر شد
بر منبر دست بابا، یک خطبه ی ناب: اصغر
بعد از مجازات آهت، گل اشک های نگاهت
تشییع کردیم خود را تا بارگاهت کبوتر